اگر تمِ نوشتههای اخیر بلاگ در خصوص ایده و خلاقیته، به دلیل درگیریِ ذهنی این روزهایم است. چیزی که از دروس تصمیم گیری شروع و تاکنون با کتاب خودباوری در خلاقیت و ... ادامه داشته. در ابتدای این کتاب (خودباوری در خلاقیت) نویسندگانش اشاره دارند که قلب کسب و کارهای امروزی در نوآوری است و پایه و اساس نوآوری هم ریشه در خلاقیت و خودباوری به آن دارد. نمی دانم کتاب گاو بنفش را خوانده اید یا نه. اما اگر بخواهم به طور خلاصه بگویم، ست گادین در این کتاب حرفش این است که چیزهای خوب قبلاً اختراع شده و شما باید به دنبال ارائه چیزهای نو و کاملاً متمایز باشید. همانند یک گاو بنفش رنگ که توجه شما را در میان انبوهی از گاوهای معمولی جلب می کند و لازم نیست کسی در خصوص ویژگیهایش تبلیغ رسانهای انجام دهد. خب شاید بگویید اینها حرفهای قشنگی هستند که مثل سخنرانیهای انگیزشی حال آدم را برای مدتی خوب میکند. اما بعد از آن چطور؟ فرض کنید من فهمیدم خدماتی که میخواهم ارائه بدهم، مشابهش را ده ها نفر دارند و بود و نبود من قرار نیست فشاری به کسی وارد کند، حالا چه کار کنم؟ گاو بنفش را از کجا بیاورم؟ اصلاً گاو بنفش هم پیدا کردم، بعدش چی؟ به تدریج با زیاد شدن مشابهات گاو من، باز قصه همان میشود که بود.
در پاسخ به این سوال، فکر می کنم مهمتر از داشتن گاو بنفش، داشتن ذهن و مدل ذهنی است که گاو بنفش ساز(عجب ترکیبی!) باشد. ذهنی که به گاوهایش دل نمیبندد، اسیر زیبایی و متمایز بودنشان نمیشود چراکه میداند این اسارت چه هزینه ای دارد. می داند که اسارت یعنی توقف پویایی. چه بسیار شرکتهایی که زمانی گاو بنفش تولید کردند و رونق داشتند، اما امروز نه اثری از گاوشان است و نه صاحب گاو. تصور کنید که شرکت اپل اسیر زیبایی Macintosh II که زمانی برای خود گاوی تنومند و بسیار بنفش بود، میشد، آیا امروز کسی نام این شرکت را به یاد داشت؟ قطعاً نه. اگر امروز اپل را میشناسیم و اگر در آینده قرار است باز آن را به یاد آوریم نه به خاطر گاوهای بنفش امروز و دیروزش است، بلکه به خاطر ذهنهایی است که گاوهای بنفش آینده را می سازند.
اسم این بلاگ را یادیار گذاشتم تا مطالبش برایم یادآوری باشد، از فکرهایی که درگیرش بودم. تا فراموش نکنم که به چه نتایجی رسیدم. از این رو امیدوارم این پست برای مخاطبانش که قطعاً خود من اولینش هستم، محرکی باشد تا در سبک زندگی و مدل ذهنی خودشان، تولیدیِ گاو بنفش را وارد کنند. نه با تصمیم های بزرگ و غیرعملی که ذهن با آنها به جدال می پردازد. بلکه با قدم های کوچکی که قرار است کمی راه متفاوت برای مسائل پیش رویمان قرار دهد و نهایتاً ما را به این باور برساند که ما خلاق آفریده شدهایم تنها این توانایی را فراموش کرده ایم. در آینده، احتمالا مطالبی حول این قدم های کوچک بنویسم. خوشحال میشوم اگر در خصوص این قدم های کوچک که ما را به این خودباوری نزدیک تر می کند، نظری دارید، در زیر این پست آن را با من و خوانندگان این بلاگ، در میان بگذارید.