علی 1: "دیگه محمدرضا با چه زبونی باید حالیت کنه تا تو بلاگ بزنی؟ بزن دیگه؟ مگه قبولش نداری؟"
علی 2: "آخه من ذرهای از برنامه نویسی سایت و طراحی سایت بلد نیستم، بذار وقت کنم، یاد بگیرم بعد."
علی 1: "مگه اینا که بلاگ می نویسن همه برنامه نویسی بلدن؟ این همه سرویس رایگان وبلاگ."
علی 2: "شوخی نکن، من این همه مدت بلاگ نداشتم، حالا برم سراغ سرویسهای رایگان وبلاگی؟ فقط سایت. باید حرفهای بیام جلو. سایت ما، معرف ماست، همین وبس."
علی 1: "یعنی اونا که با وبلاگ شروع کردن یا حتی هنوز دارن ادامه میدن همه غیرحرفه ای، اونوقت تو حرفهای. "
علی 2 "آره دیگه."
علی 1: "چندتا مثال میخوای برات بزنم که وبلاگ دارن و کیفیت محتواشون میچربه به خیلی از سایتهای زرد. اصلاً مگه خود محمدرضا با سایت شروع کرد که تو حالا شاخ شدی میخوای حتماً سایت بزنی."
علی 2: "آقا تسلیم، یه سرویس خوب پیدا می کنم تو اون بلاگ نویسی می کنم. از سرویس بیان خوشم میاد. با اون شروع می کنم. حالا اسمشو چه کار کنم؟ اسم خوب باید پیدا کنم. میدونی که؟ اسم ... "
علی 1: "ای بابا، مردک ول کن این چرندیاتو. دوباره شروع کردی؟"
چند ماه بعد...
علی 1"خب چیا یاد گرفتی تو این مدت بلاگ نویسی؟ تا الان راضی هستی؟"
علی 2: "والا حقیقتش هنوز مطلبی نذاشتم، یه چند بار خواستم بذارم ولی به نظرم موضوعشون تکراری بود. موضوع باید خاص باشه. نو باشه. میدونی اصالت محتوا و خلاقیت خیلی مهمه. میخوام یه موضوع پیدا کنم که تو هیچ زبانی در موردش حرف نزده باشن"
علی 1: ... اینجا دیگر علی 1 چیزی نمیگوید و به کف گرگی متوسل شده و علی 2 را نقش بر زمین می کند.
این دو علی داستانشان ادامه دارد. علی 2، خرجان تر از این حرفاست که با یک کف گرگی دیگر اظهار وجود نکند. متاسفانه این تنها موردی هم نیست که اظهار وجود می کند. او از کوچکترین فرصتی برای نشان دادن خود، استفاده میکند. این روزها علی 1 تصمیم گرفته که دیگر با علی 2 کل کل نکند. می داند که کل کل، جواب نمی دهد. چراکه علی 2، زبان نفهم تر از این حرفاست و حیف انرژی است که پایش حرام شود. از این رو به محض متوجه شدن از حضورش، با کف گرگی حساب کار را موقتاً دستش می دهد. هر چند که افسوس، گاهی متوجه حضورش نمی شود. اینجاست که باید گفت: "امان از علی 2، امان."