دیدن اتفاقیِ رویدادی، مرا به چندین سال قبل برد. هر چند نتیجه گرفتن از آن رویداد بدون بررسی روند کار درستی نیست، اما به این بهانه دوست دارم یادآوری آموختههای چند سال پیشم را داشته باشم. آموختههایی که به واسطه دوستی، از استاد پناهیان داشتم.
در باب سوال خوب بسیار گفتهاند و شاید بسیار شنیده باشید. در دوران حیات امام علی (ع)، فرد عابدی به نام همّام بود که با سوال خود باعث شد، از بی نظیرترین خطبه های امام علی (ع) توسط حضرت، بیان شود. هر چند متاسفانه، دست آخر خودش در میانهی خطبه جان داد و کلام امام ناتمام ماند. اما به نظر من در خانه گر کس است، یک حرف بس است و همین مقدار از توصیفی که حضرت در باب توصیف اهل تقوا فرمودند، برای ما غنیمت است، اگر اهلش باشیم.
در قسمتی از این خطبه می خوانیم " حِرْصاً فى عِلْم، وَ عِلْماً فى حِلْم " که اشاره دارد به اینکه اهل تقوا حرص در علم دارند، علمی که با بردباری همراه است. هرچند بسیار پررویی میطلبد که فردی چون من، که حتی یکبار هم از روی نهجالبلاغه روخوانی نکرده، در این خصوص اظهار نظر کند، اما اگر بر من خرده نگیرید، فکر میکنم همین تکه از کلام امام کافی باشد به اهمیتی که بردباری در کسب علم دارد. در حد فهم خودم، نمیدانم که آیا بدون بردباری هم میشود علم را فرا گرفت یا نه؟ اما به اندازهی تجربهی کوتاهم در این دنیا، به قدر کافی مصداق این کلام را دیدهام. دیدهام کسانی را که با وجود سوزش چشم کتاب میخوانند، با وجود بی حوصلگی روزمره، به برنامه تحصیل علمشان (نه مدرک) وفادارند، با وجود نداشتن پول و امکانات از یادگیری خود را محروم نمیکنند، با وجود پرت شدن از در توسط استاد، از پنجره وارد میشوند. (قطعاً مراد از استاد، نه هر درماندهای است که از فرط کمبود مجبور است به چسباندن چنین القابی به خود) و ...
راستی ما چقدر در این راه، حِلم داریم؟ اگر استادمان (مراد را تکرار نمیکنم!) تو گوشمان زد، حاضریم باز دستش را ببوسیم؟ اگر مشقمان را پاره کرد، حاضریم از نو بنویسیم؟ اگر نقدمان کرد، حاضریم نقدش را با جان و دل گوش دهیم؟ یا چون فرزندِ مادر(شما بخوانید بچه ننه) با عالم و آدم قهر میکنیم، گویی که استاد و عالم و آدم به ما نیاز دارند و با این کار ما همگی متنبّه میشوند. اگر حاضریم، تا چه حد؟ شاید این حد بتواند خیلی چیزها از مسیر پیش رو را، افشا کند.